کتاب نامه های صادق هدایت نوشته محمد بهارلو
به همراه تصاوير تصدقت گردم بيشتر از دو هفته است كاغذهايي كه راجع به كارهاي خودم نوشته بودم و قرار بود جواب تلگرافي آن برسد هنوز جوابش نرسيده. تعجبي هم ندارد. ميدانم بالاخره اين كارم هم مثل همه كارهايم به افتضاح خواهد كشيد و درخواستي كه كرده بودم امتحان را در ماه اكتبر بگذرانم و سندي در دست داشته باشم كه بتوانم با آن دهان سفارت را ببندم جواب آن هم امروز رسيد. جواب بدتر از منفي دو شرط دارد: اول اسم خودم را براي امتحان آخر ژوييه بنويسم. يعني براي پولش است بعد هم از تاريخ ۶ اوت تا ۲۰ اوت از تهران كاغذ بنويسم و ثابت بكنم كه در تاريخ امتحان مسافر بودهام تا اجازه بدهند. آن وقت اجازه را بگذارم در كوزه آبش را بخورم چون مقصود من برگشتن نبود و عجالتاً به جز خواستن فوري من از طرف وزارتخانه چارة ديگري ندارد، آن هم نشد به درك. چه ميشود كرد؟ وقتي كه نميشود نميشود. روزها را به كثافت و بيتكليفي ميگذرانم. در جوف پاكت يكي از شاهكارهاي خودم را ميفرستم. زياده قربانت، صادق هدايت