کتاب راه خطا اثر گراتزیا دلدا ترجمه بهمن فرزانه
در این داستان پسر جواني به اسم پيترو در جستجوي كار نزد خانواده ثروتمندي ميرود تا آنجا مشغول كار بشود. او عاشق خواهرزاده مردي است كه كارفرماي اوست. پيترو نميخواهد اهالي شهر بدانند او نزد خانواده نوئينا به مستخدمي مشغول است چرا كه غرور او اجازه نميدهد. نويسنده در نوشتههاي خود با استفاده از بوميترين رخدادهاي سرزمين خود عباراتي ميآفريند كه در آن ادبياتي خلق ميشود كه مخاطبان جهاني پيدا ميكند. گراتزيا دلددا تنها زن ايتاليايي است كه برندة جايزه نوبل شده است. پيترو بعد از شبي كه از زندان آزاد شده بود ديگر به آن جا بازنگشته بود. تنها يك روز ماريا از طريق ميكده چي اهل توسكانا، با كمال حيرت نامه اي از طرف او دريافت كرده بود. پيترو در آن نامه التماس مي كرد تا با او قرار ملاقاتي بگذارد. «من هر شب سر ساعت يازده از جلوي خانه تو مي گذرم، اگر هنوز قلبي در سينه ات وجود دارد در را باز كن.»