کتاب در مسلخ عشق اثر ژول ماری ترجمه محمد رضا مرعشی پور
این داستان سرگذشت زندگی پسرى است که در اوايل قرن بيستم در يك كشتى به كار اشتغال دارد و اتفاقهايى كه برايش رقم مىخورد آن شب وقتي گاسپار به اتاقش رفت، نامه اي به اين مضمون روي ميزش پيدا كرد:«تو محكوم به مرگ هستي. پيشنهاد مي كنم پس از اعتراف به گناهانت، خودكشي كني، شايد خداوند به تو رحمت آورد. در غير اين صورت مداركي را كه توسط وكيل او لاژيه تهيه شده اند، به دادگاه ارائه مي دهم. سه روز مهلت داري، و اگر تا پنجشنبه شب جسد كثيفت پيدا نشود، تو داني و حكومت... مارتين» ... پشت ميزش نشست. يادداشتي نوشت و از جمله به قتل عمه اش كنتس موليون اعتراف كرد، پس از آن اسلحه اش را از كشوي ميز برگرفت و پر كرد. لوله آن را بر شقيقه اش قرار داد و انگشت بر ماشه گذاشت....