کتاب جنگی که بود نوشته کاوه بهمن
«جنگي كه بود» داستان اعضاي يك خانواده در آغاز جنگ تحميلي در خرمشهر را روايت ميكند. رمان اينگونه آغاز مي شود: "حبيب بود كه گفت برويم سينما." و اين نشاندهندهي امنيت جاني است گويا جنگي وجود ندارد و يا اوضاع پس از جنگ است. اما داستان كه پيش ميرود مشخص ميشود كه داستان، داستان زندگي دو جانباز به نامهاي رضا و حبيب است. موضوع رمان، به روزهاي آغازين جنگ برميگردد؛ روزهايي كه دشمن خرمشهر را به محاصره درآورده و شهر با وجود مقاومت مردمي، در حال سقوط است. كاوه بهمن با دستمايه قرار دادن چنين ايام پرالتهابي، اعضاي يك خانواده را محور قصه خود قرار ميدهد؛ خانوادهاي كه در آن، مادر به شهادت رسيده است؛ از پدر كه در آغاز حمله دشمن مفقود شده، خبري نيست و خواهر و برادري كه تصميم گرفتهاند در شهر بمانند و مقاومت كنند. زهرا و رضا مظهر دو نوجوان مقاوم در حماسه هشت سال دفاع مقدس هستند كه به كمك رزمندهها شتافتهاند. رضا هردو چشم خود را در جبهه از دست داده است و حبيب هردو پايش را، در ادامه داستان، رضا به ياد دوران كودكيش ميافتد؛ مرگ مادر، گم شدن خواهر و پدرش را هنگام حمله عراقيها به خرمشهر به ياد ميآورد. در ابتدا خواننده به اشتباه گمان ميبرد كه حبيب مورد توجه نويسنده است و گذشته او بازآفريني ميشود. در صورتي كه پس از به پايان رسيدن فصل اول مشخص ميشود كه رضا و گذشتهاش، محور اصلي شكلدهنده حوادث داستاني است. رضا، مقاومت مردم و مسلح شدن آنها را در تلاش براي دفاع از كشورشان به خاطر ميآورد. حالا، پس از جنگ، رضا به دنبال خواهرش زهرا به تهران آمده است. و در اين حين قبر پدرش را مييابد. تميز بودن قبر پدر، اميدي تازه را در دل رضا ميتاباند. رضا بالاخره خواهرش زهرا را در سر قبر پدر مييابد و شور و شعف آنها از پيدا كردن يكديگر و عظمت اين لحظات، رزمنده ديگري را كه در قبرستان است متحول ميكند و باعث ميشود تا او هم به سوي خانوادهاش بازگردد.