کتاب تصادف شبانه نوشته پاتریک مودیانو ترجمه مهسا ابهری
شخصیتی كه برای یافتن گمگشتهاش، شهر را زیر پا میگذارد! گمگشته او در ظاهر یك فرد است، اما در اصل او به دنبال گذشته فراموش شده و هویتش میگردد... ژاكلين كسي است كه در يك شب با خودرواش با مرد تصادف كرده و حالا مردي در پي اوست، چرا كه اين تصادف براي مرد امكان بازشناسي خاطراتي از گذشته را ايجاد كرده است. امكان يادآوري، انگار كه اين قطع و تصادف براي او توليد معنا كرده و تمام از ياد رفتهها و خلا ذهني او را در رابطه با خود پر كرده. مرد به سمت ژاكلين كشيده ميشود و اين گشت در پاريس يعني افتادن در كافهها و هتلها، گشتن در محلهها و مغازه ها، آرام آرام اين مرد تبديل به كارشناس شهر ميشود،تبديل به نقشهاي ناطق و زنده از شهر. آنچه اين دو انسان را به هم ميرساند اتفاق و مناسبتي تكراري است. اساسا الگوي داستاني تصادف شبانه الگويي آشنا و كليشهاي است... يادم ميآيد بعدازظهر يك روز باراني، مردي با باراني گاباردين خاكستري و تهريش، برگههايي در كارتيهلاتن پخش ميكرد. توي آن برگهها پرسشنامهاي بود كه مربوط ميشد به يك تحقيق در مورد جواني. سوالها به نظرم عجيب ميآمدند: ساختار خانوادگي شما چگونه بوده است؟ جواب داده بودم: ساختاري نداشتهام. خودتان فكر ميكنيد پسر (يا دختر) خوبي براي والديتان هستيد؟ هيچوقت پسر كسي نبودهام. با تحصيلاتي كه فرا گرفتهايد، قصد داريد به پدر و مادرتان احترام بگذاريد و خودتان را با محيط اجتماعيتان وفق دهيد؟ تحصيلاتي نداشتهام. پدر و مادري نداشتهام. محيط اجتماعي هم نداشتهام. ترجيح ميدهيد انقلاب كنيد يا به تماشاي چشماندازي زيبا بنشينيد؟ تماشاي چشمانداز زيبا...