نخستین چیزی که درباره هنر امروز در مقایسه کردن با حتی چند دهه گذشنه جلب نظر میکند کثرت بیسابقه سبکها ، فرمها ، تجارب و برنامه هاست. به نظر میرسد که هر چه بیشتر میبینیم ، این سئوال در ذهن ما قویتر میشود که این آثار با چه معیاری هنر محسوب شدهاند. دیگر نمیتوان تعداد محدودی متریال خاص را به عنوان رسانه هنری نام برد : نه تنها رنگ روغنی ، که فلز و سنگ و حتی هوا ، نور ، صدا ، کلمات ، مردم ، زباله ، چیدمان چند رسانهای و هر چیز دیگری در هنر امروز حضور دارد و آن تکنیکها و روشهای سنتی که هنر بودن یک اثر را تضمین میکردند ، دیگر رنگ باخته اند. حتی حاصل عادیترین فعالیتهای روزمره نیز میتواند هنر محسوب شود. نقاشی همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است ، اما این موضوع نه تاثیری در افزایش کاربرد شیوههای دیگر ارائه از قبیل عکاسی و ویدئو داشته و نه مانع گسترش ایدههای جدید در آفرینش هنر شده است. نمونه آن پیاده روی ، دست دادن یا شخم زدن زمین به عنوان هنر. در سال ۱۹۶۱، در آغاز دهه ای که تمام تلقی گذشته از هنر در حال دگرگونی بود ، تئودور آدورنو نظریه زیباشناسی خود را با این جمله آغاز کرد: روشن است که هیچ چیز مرتبط به هنر ، دیگر بدیهی و خود آشکار نیست. حتی شیوهای که هنر ، حداقل از نیمه قرن ۱۹ به بعد ، برای بر هم زدن سکون اجتماعی اختیار کرده بود به چالش گرفته شده است و واژه مدرن یا آوانگارد دیگر مفهوم قبل را ندارد. آنچه در پی میآید گزارشی مختصر از تغییرات عمیقی است که از ابتدای پاپ آرت تا کنون ، نه تنها در اروپا و آمریکا ، بلکه در سراسر جهان رخ داده و پذیرفته شد. این کتاب برای بررسی تنوع سر سام آور فرمها و تجارب هنری که از آن به بعد ظاهر شدند ، با در نظر داشتن توالی زمانی تعدادی مضمون اصلی را اساس کار خود قرار داده است.